آقا محمد سجادآقا محمد سجاد، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

قهرمان شکست ناپذير...

من محمدسجاد مکرمی هستم... یک قهرمان شکست ناپذیر...

واسع الید...

سلام به همه 276 وقتی نون قندی ای بیسکوییتی هویجی هر چی که جنسش خوردنی جاتی باشه بدیم دستش، حتما وسطش به ما هم تعارف می کنه که بخوریم... و تا نخوریم دست بر نمی داره. ینی انقدر کَرَم داره وروجک ما. ...
27 دی 1391

آلزايمر کودکي

يه کارايي رو که چند ماه پيش ... يا حتي چند هفته پيش... انجام ميداده... يا حتي مي گفته... رو الان انجام نميده و نميگه! و وقتي بهش ميگم بگو يا بکن، فقط مبهوتانه به من زُل مي زنه! آلزايمر کودکي هم بساطيه ها. ...
25 دی 1391

تسلیت

  وجودم تقدیم به برترین های عالم... پیامبر رحمتم امام کریمم امام عالمم دوستشان دارم با تمام وجود می خواهم برای آنها و با نگاه آنها زندگی کنم می دانم که آنها آگاهند بر تمامی قواعد بازی زندگی می دانم هر که با آنها باشد و با گوش و چشم و دست به سعادت ابدی نائل خواهد شد. خدایا ما را و فرزندانمان را برای امام زمانمان خرج کن این ما و این کَرَم شما     ...
21 دی 1391

هدیه امام حسن جان من.

سلام به همه 272 طبق برنامه چهارشنبه شب ها می ریم جلسه خانوادگی. جلسه ی قرآن و نهج البلاغه ست. دوستای مامان و بابام اونجا هستند هم من همه شون رو خیلی دوست دارم هم اونا منو خیلـــــــــــــــی دوست می دارند دیشب مراسم شهادت امام حسن مجتبی امام دوممون بود. خیلی قشنگ بود. همه ی صندلی ها رو جمع کرده بودند و همه مون به احترام خاک نشین بودن امام حسن جونم روی زمین نشسته بودیم. البته من روی زمین ننشسته بودم بلکه از این ور به اون ور قِل می خوردم دیشب عمو کریمی برامون روضه ی امام حسن خوند و من و بچه های دیگه دور سفره ای که شمع روشن کرده بودن و هدیه های ما رو هم گذاشته بودند اونجا نشسته بودیم. البته من کنار سفره ننشست...
21 دی 1391

سلام

سلام به همه 271 اووووووووووووه 271 باره که داریم سلام می کنیم به همه اول صحبتهامون. چه خوب. بابا و مامانم میگن که سلام کردن خیلی خوبه. یکی از خصوصیات مومن اینه که وقتی وارد جمعی میشه سلامش رو آشکار ابراز می کنه. پس: ســــــــــــــــــــــــــــــلـــــــــــــــــــام ...
21 دی 1391

همه آماده! چار دس ت و پــــا

سلام به همگی 270 دیشب 4دست و پا از دستم فرار می کرد وروجک جونم. من 4 دست و پا شده بود و مثلا جوری که حواسم بهش نیست حرکت می کردم. بیشتر برعکس جهتی که اون می رفت. محل نمیذاشتم بهش. بعد یهو از بین دست و پاهام به حالت چپکی نگاش می کردم و محمدسجاد هم جییییییییغ می کشید و دَر می رفت. بعد که دَر می رفت منم دِ برو می رفتم دنبالش و می گفتم هام هام... اومدم بخورمت... الهی فداش شم ... می رفت به میز و زیرتلویزیونی و مبلا متوسل می شد و می ایستاد و  می خواست از دست من فرار کنه و بره بالای اونا. وای که چه تلاشی از خودش به خرج میداد. چه جیییییییییییغایی می کشید. چه خنده هایی می کرد. در حین اینکه ب...
21 دی 1391

وقتی بابا می آید...

سلام به همه 269 دیروز یک کار باحالی با این پسر انجام دادیم... صدای اومدن باباش اومد... محمدسجاد تکیه داده بود به دنبه(اسم کاناپه ی خونمونه) با هم دیگه دستامون رو به حالت شعار دادن بالا و پایین می بردیم و می گفتیم: بابا... بابا... بابا... بابا انقدر این پسر و البته مامان پسر ذوق زده شده بودن با اینکار که حدّ نداره. البته پروژه تا قبل از تو اومدن بابا تموم شد چون وارد مرحله ی بعد بازی که دالی بازی با باباست شدیم. میریم پشت در قایم میشیم و محمدسجاد تا کمر خودش رو کج می کنه به سمت درِ باز شده که باباش رو ببینه!!!!!!!! بهش می گم: بچه! چرا دالی بازی مون رو خراب می کنی! ولی باباش رو که می بی نه مدهوش میشه! ...
20 دی 1391

ايت ايز اِ پنجمين دندون!

سلام به همگي 267 پنجمين دندون هم ..... سرش رو کرده بيرون خدا رو شکر مي کنيم..... اين يکي هم زد بيرون حالا فقط کافيه ..... لا دندوناش بمونه ... يه تيکه از گوشتمون خدا خودش مي تونه ..... برسه به دادمون وقتي که گاز مي گيره .... هيچي جلودارش نيست حتي صداي جيغ و ..... التماس و گريه مون ايشالله که سلامت ..... باشه و شاد و سرخوش اين ني نيِ​ شيطونِ...... خوش اخلاق و نازمون باشه هميشه مفيد  .... واسه امامِ زمون   ــــــــــــــــــــ  * اين شعر رو هم خب معلومه چه بزرگواري سروده ** آقا محمدسجاد هم اکنون 11 روزه از تمام شدن 10 ماهگيش ميگذره. ...
15 دی 1391

سينه مي زند...

سلا به همه 266 امروز صبح که محمدسجاد از خواب بيدار شد طبق معمول لبخند عميقي با لب و چشم و لپ و ما بقي اعضاي صورتش تحويلم داد و يک کار ديگه هم کرد بعدش: همونطور که دراز کشيده بود شروع کرد به سينه زدن. از ديشب همينطور داره سينه مي زنه. فداي صاحب سينه  ات بشم مادر. فداي خودت هم.    ...
14 دی 1391